بسم رب العالمین
قصه ی همت بعضی صفحاتش مثل قصه ی خیلی های دیگر است
و بعضی هاشفقط مال خود اوست .
او هم قصه ی به دنیا آمدنش هرچه بود ، مثل همه ی ما ،
وقتی آمد گریست .بچگی کرد .تابزرگ شود ،تسبیح تربت ها خورد .مدرسه رفت .
حتی گاهی از معلمش کتک خورد و گاهی به دوستانش پس گردنی زد .
بعضی تابستانها کار کرد . دوست داشت داروسازی بخواند ،ولی در کنکور قبول نشد .
بعد دانشسرا رفت و معلمی کرد .او هم قهر و عشق ،هر دو را داشت .
خندید و خنداند .زندگی کرد .همراه شد .رفت و گریاند .
تنها چیزی که او را در این دور ماندنی کرد ، راهی بود که به دلها باز کرد
و عشقی که آفرید . قصه اش ، قصه ی دوستی است که همراه شد ،
همسری است که عشق ورزید ، پدری است که دل کند .
قصه ی زندگی او گاه صفحاتی دارد که به افسانه می ماند ،
اگر به آسمان راهی نداشته باشی .